من بیچارە بر گرد رخ جانانە می گردم
به عشق سوختن، او شمع و من پروانه، میگردم
به یاد چشم مستش شیشهی دل پر ز می کردم
به تیر غمزه بشکست و در میخانه میگردم
ندانم من چه هستم کیستم، چون زیستم با غم
چنان سرگرم درد دل شدم، دیوانه میگردم
نه مستم من، نه مدهوشم، عجب بیفکر و بیهوشم
که سر از پای نشناسم، همی مستانه میگردم
سر زلفش بود چوگان، سر من گوی میدانش
ببین مردانه در میدان، چه سرسختانه میگردم
برای من ز هجر دوست دنیا گشت ویرانه
چو بومم ز آنکه روز و شب پی ویرانه میگردم
'امامی' را بکشت و گفتمش: صید حرم هستم
بگفتا من پی صید حرم، در خانه میگردم
به عشق سوختن، او شمع و من پروانه، میگردم
به یاد چشم مستش شیشهی دل پر ز می کردم
به تیر غمزه بشکست و در میخانه میگردم
ندانم من چه هستم کیستم، چون زیستم با غم
چنان سرگرم درد دل شدم، دیوانه میگردم
نه مستم من، نه مدهوشم، عجب بیفکر و بیهوشم
که سر از پای نشناسم، همی مستانه میگردم
سر زلفش بود چوگان، سر من گوی میدانش
ببین مردانه در میدان، چه سرسختانه میگردم
برای من ز هجر دوست دنیا گشت ویرانه
چو بومم ز آنکه روز و شب پی ویرانه میگردم
'امامی' را بکشت و گفتمش: صید حرم هستم
بگفتا من پی صید حرم، در خانه میگردم