ئاڵەکۆک

ئاوات add_a_photo
ئاوات شاری دڵ
٢٦٣. هیچ و هیچ
جانا بیا کە درد دل خود دوا کنیم
خود را ز قید و بند تکلّف رها کنیم

آن نسیه جان که هست به صاحب طلب دهیم
آنگاه روی خویش به سوی خدا کنیم

آنچه سزای ماست همان می‌کند خدای
تا کی در این سرا عمل ناسزا کنیم

دنیا متاع عاریت است و امانتی
تا کی متاع عاریتی را قبا کنیم

کی این محبت است که با نفس می‌کنیم
با هرچه ناسزاست بدان آشنا کنیم

هیچ است جمله ملک جهان، هیچ هیچ هیچ
پس بهر هیچ و پوچ چرا دست و پا کنیم
روستای قاقڵاوا، ١٣٣٤ شمسی
(صفحە ٢٣٢ چاپ انیسی و ٣٧٠ ی چاپی جەعفەر امامی)
بحر عروضی شعر:
مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف،
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن.
نووسین: کەماڵ ڕەحمانی

پەراوێز edit