آنکه به من وفا نکرد
مرهم تو نمیشود
آنکه مرا تنها گذاشت
بر تو وفا نمیکند
او رود و تو را چو من
ویران و نالان میکند
ز یاد من نمیرود
گفت که جفا نمیکند
قبل فراق او دلم
اهل وفا بود و نشاط
بعد جدایی دل من
دگر صفا نمیکند
در گذر از کوچهی عشق
پنجرەها بسته شدن
دیدن یک نگاه او
عزم به خفا نمیکند
بیمار و رنجور و خراب
در گوشەای افتاده ام
طبیب نیست در این دیار
دعا شفا نمیکند
میل سفر به آخرت
در دل من جوشان شده
کو مادر و بدرقه اش؟
آب به قفا نمیکند
غصه به مانند سیل
سیال کنان، هجوم کند
دگر که بعد رفتنش
کسر کفا نمیکند
تنهای عالم گر منم
غبطه به کس نمیخورم
سخت تر ز مرگ میخواهم
و مرگ اکتفا نمیکند
مرهم تو نمیشود
آنکه مرا تنها گذاشت
بر تو وفا نمیکند
او رود و تو را چو من
ویران و نالان میکند
ز یاد من نمیرود
گفت که جفا نمیکند
قبل فراق او دلم
اهل وفا بود و نشاط
بعد جدایی دل من
دگر صفا نمیکند
در گذر از کوچهی عشق
پنجرەها بسته شدن
دیدن یک نگاه او
عزم به خفا نمیکند
بیمار و رنجور و خراب
در گوشەای افتاده ام
طبیب نیست در این دیار
دعا شفا نمیکند
میل سفر به آخرت
در دل من جوشان شده
کو مادر و بدرقه اش؟
آب به قفا نمیکند
غصه به مانند سیل
سیال کنان، هجوم کند
دگر که بعد رفتنش
کسر کفا نمیکند
تنهای عالم گر منم
غبطه به کس نمیخورم
سخت تر ز مرگ میخواهم
و مرگ اکتفا نمیکند