دل من آشفته و ذهنم سرگردان
روح من آزرده و حسم در زندان
جانم در ته خط، دست و پایم لرزان
امید در دوردست نا امیدی مهمان
عشق و دلدادگی در روایت، تفسیر
شور و شوق احساس در تکاپو درگیر
یک صدا و ممتد، در هوایش حسرت
سمت دیدن دارد، رو به درس و عبرت
تویی که چون رویا مثل نور خورشید
پس بتابان بر من عشق و شوق و امید
تن من یخ زده و طالب دست نگار
در زمستان دارم، حسرت روی بهار
دل من منتظر است یخ من را آب کن
خسته است افکارم ذهن من را خواب کن
روح من آزرده و حسم در زندان
جانم در ته خط، دست و پایم لرزان
امید در دوردست نا امیدی مهمان
عشق و دلدادگی در روایت، تفسیر
شور و شوق احساس در تکاپو درگیر
یک صدا و ممتد، در هوایش حسرت
سمت دیدن دارد، رو به درس و عبرت
تویی که چون رویا مثل نور خورشید
پس بتابان بر من عشق و شوق و امید
تن من یخ زده و طالب دست نگار
در زمستان دارم، حسرت روی بهار
دل من منتظر است یخ من را آب کن
خسته است افکارم ذهن من را خواب کن