شاعیر: ئاوات کتێب: شاری دڵ سەرناو: در وفات رهی معیری سەبارەت: (صفحە ٢٢٤ چاپ انیسی و ٣٥٧ چاپ جعفر امامی) - بحر عروضی شعر: هزج مثمن سالم: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن - نووسین: کەماڵ ڕەحمانی 'رهی' راه فرار از خیل ابنای زمان بگرفت زداغ حسرت آنان همی چشم از جهان بگرفت چو دید از این و آن جز خوردن خون جگر نبود به ناچاری دل پر محنتش از این و آن بگرفت جهان خود با هنرمندان بجز جور و جفا نبود وداع از دار فانی کرد و منزل در جنان بگرفت 'رهی' استاد فکر بکر بود و مونس یاران اسف بار سفر بست و امید از دوستان بگرفت دمی با قلب فارغ باز کردم رادیو اما به‌جای ذوق دل از سر ره داد و فغان بگرفت 'رهی' سرقافله در کاروان و شاعران دنبال رسید آخر اجل ناگه زمام کاروان بگرفت ز مرگ نابهنگامش 'امامی' گشت پژمرده در شور و شعف بر من اجل هم ناگهان بگرفت ++++++++++++++++++++++